خوبرويان چو رخ همي پوشند
شاعر : اوحدي مراغه اي
عاشقان در طلب همي کوشند | | خوبرويان چو رخ همي پوشند | قاف تا قاف نام مستوري | | يافت عنقا به عزلت و دوري | دست با دوست در کنار نکرد | | هر که او عزلت اختيار نکرد | دامن و روي در کشيد از خلق | | خنک آنکس که او بريد از خلق | اين تعلق بلات خواهد بود | | کار اگر با خدات خواهد بود | نشود جز درين پس پرده | | طفل معني به کام پرورده | روز و شب در عذاب و اندوهي | | تا تو اندر ميان انبوهي | کيست؟ خلوتنشين دل با خلق | | گرگ آزاد ريسمان در حلق | آنکه در چاه خلق گول بود | | دل مخوان، اي پسر، که دول بود | تو به اين ريسمان مرو در چاه | | ريسمانيست سست صورت جاه | فکر اسباب صورت، از کم و بيش | | چون به خلوت روي مبر با خويش | کنج خلوت گزيد و غار حري | | چون نبي دور شد ز بيع و شري | منتج عيش عمر و عشرت دهر | | عزت غار بود و عزلت شهر | مردم او را ز بامها جستند | | ماه يکشب که در برو بستند | کز خموشيست سود عزلت و بس | | خود ز عزلت زيان نبيند کس | |
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}